بابایی یه بار به حرف مامانی گوش نکرده و واسه ارنواز سندباد خریده و ارنواز حسابی ترسیده. چند ماه بعد ارنواز: بابا برای من سندباد بخر بابایی: نه بجاش واسه ات یه کارتون پرنسسی می گیرم. چند ساعت بعد بابایی مجبور میشه که بره و یه کارتون بخره اما چون تو مغازه دم خانه کارتون پرنسسی نبود، بابایی به جاش فایول کنجکاو را می خره. روز بعد مامانی به بابایی زنگ میزنه و باهاش دعوا می کنه مامانی: این چه کارتونهایی هست که می خری؟ بابایی: مگه چشه؟ مامانی: ارنواز ترسیده و میگه این بابایی همه اش واسه ام کارتون ترسناک می خره!